يادداشت سردبير٬ شماره ٢١٨
سياوش دانشور
در باره مواضع اخير جمهورى اسلامى
پيامدها و تاثيرات تحولات و خيزشهاى توده اى در خاروميانه و شمال آفريقا هر روز در ابعاد جديدى خود را نشان ميدهد. سقوط قذافى و چشم انداز سقوط بشار اسد٬ متحدين ديروز اين حکومتها را به چرتکه انداختن و حساب سود و زيان وادار کرده است. يک پايه عينى اين محاسبات سير واگرائى و تضعيف جنبش اسلام سياسى در متن تحولات سياسى در منطقه است. جنبه ديگر و مهمتر٬ تبديل شدن نگرش و عزم سرنگونى حکومت اسلامى در مقياس وسيع بعنوان گام اول رها شدن از بختک اسلامى است. جوهر مواضع و تهديدهاى تروريستى حزب الله لبنان و سران حکومت اسلامى در حمايت از بشار اسد خشک نشده است که ناگهان صحنه عوض ميشود. دستگاه ديپلماسى حکومت اسلامى بطور سيستماتيک از مواضع جانبدارانه عقب ميکشد٬ مواضع پيشين در مورد سوريه٬ درست مانند مواضع اوليه در مورد بحرين٬ تعديل ميشود. همراه با حکومت اسلامى حزب الله لبنان نيز مواضعى مشابه ميگيرد و درجه اى فاصله با بشار اسد را جاگزين سياست دفاع بيقيد و شرط سابق ميکند.
مسئله نه چرخش سياسى در مواضع جمهورى اسلامى است و نه "حس همدردى" با مردم سوريه و يا ارسال "کمک هاى بشردوستانه" براى مردم ليبى. مسئله جمهورى اسلامى٬ مانند بقيه دولتهاى بورژوائى که تا ديروز حامى و متحد مبارک و بن على و قذافى و اسد بودند٬ اينست که وقتى حکومتى رفتنى است و نميشود با سياستهاى سابق آن را سرپا نگهداشت٬ سوال اساسى حفظ منافع پايه اى طبقاتى و حکومتى و فدا کردن منافع آنى و کوتاه مدت در خدمت منافع آتى و دراز مدت است. بطور مشخص تر براى جمهورى اسلامى مسئله اينست که سرنگونى قذافى و بشار اسد٬ توفان خيزش توده اى را به ايران سوق خواهد داد. همينطور نسخه نوع جمهورى اسلامى يعنى سرکوب شديد در سوريه عملا شکست خورده و به تثبيت قدرت بشار اسد منجر نشده است. سياست اعمال فشار جمهورى اسلامى به حماس در متن اين اوضاع نتيجه نداده و حماس هنوز خود را به پروسه دولت مشترک فلسطينى متعهد ميداند. حزب الله لبنان فهميده است که با سرنگونى حکومت بشار اسد شاهرگ حياتى کمک مالى و نظامى اش دارد قطع ميشود. جمهورى اسلامى در خود سوريه مورد تهاجم و نفرت روزمره مردمى است که سرنگونى ميخواهند و بشار اسد و جمهورى اسلامى را همزمان مورد حمله قرار ميدهند. در سطح منطقه اى اين مواضع جمهورى اسلامى را منزوى تر و به همان درجه از دخالت و تاثير بر روندهاى آتى اين کشورها محروم ميکند. لذا جمهورى اسلامى به مانور ديپلماتيک و اتخاذ "سياست پيشگيرانه" وادار شده است. در اين اوضاع اردوى تروريسم اسلامى دو راه بيشتر پيش رو ندارد: اول٬ ظاهر شدن پر شور و علنى در ابعاد سياسى و نظامى بعنوان متحد حکومت سوريه٬ و دوم پذيرفتن رفتنى بودن بشار اسد و تلاش براى حفظ موقعيت خود و زمينه چينى براى ايفاى نقش در منطقه اى بعد از سرنگونى بشار اسد. اين راه دوم٬ که ظاهرا بارقه هاى آن در حکومت اسلامى در مورد ليبى و سوريه آغاز شده است٬ مسيرى است که جريان پرو غربى در هيئت حاکمه ايران را فعال خواهد کرد.
همزمان خامنه اى تعدادى از زندانيان سياسى را مشمول "عفو ملوکانه" قرار داده است. در متن شوهاى نشست با سران نظام٬ به تمجيد و تعريف از کسانى ميپردازد که "باند انحرافى" نام گرفته بودند و پول خونشان هم قرار بود داده شود. سازش و بند و بست در بالا و دادن تصوير قلابى قدرت متحد همراه با مانور سياسى٬ البته کار دستگاه سرکوب و توحش اسلامى را کم نکرده است. تهاجم و سرکوب به هر نوع تجمع تحت هر نامى حتى نوع اسلامى و متحجر "افطار" و يا اعتراض به فاجعه محيط زيستى تا اعتراض کارگرى و "بد حجابى" ادامه دارد. از تهاجم به ماهواره تا برپائى چوبه هاى دار و اعدام و سازماندهى تروريسم و فعاليتهاى امنيتى بوسعت در جريان است. همان وحشت سرنگونى که حکومت را به صرافت اتخاذ سياست حفظ خود و فاصله گرفتن از متحدان ديروز انداخته است٬ منشا اعمال سرکوب سيستماتيک در داخل براى بقاى نظام منحط اسلامى سرمايه داران است.
يک مسئله ديگر مضحکه انتخابات رژيم است که تناقضات حکومت را بيش از هر زمان جلو صحنه ميراند. بايد بنوعى بساط معرکه انتخابات اسلامى را داغ کرد. بايد در متن دنياى پر تحول و توفان جنبش هاى سرنگونى در منطقه به دنيا نشان داد که جمهورى اسلامى "مشروعيت" دارد و مثلا دهها ميليون نفر در "انتخابات" به سران متفرقه حکومتى راى داده اند تا به مجلس ارتجاع بروند و قانون براى اعمال فقر و زن ستيزى و خرافه پرورى و دزدى تصويب کنند. معضل اينست که از يکطرف حکومت صد پاره است و از طرف ديگر کسى تمايلى به "انتخاب" ميان مشتى جنايتکار نميبيند. معضل اينست که رويدادهاى ليبى و سوريه نشان دادند که سياست سرکوب شديد پاسخ نميدهد. اين نسخه در ايران قبلتر شکست خورده بود و تکرار شکست آن در ليبى و سوريه روى صحنه آمد. همينطور سياست سازش با مردم و عقب نشينى مقطعى در چهارچوب نظام که در ايران نام بى مثماى "اصلاحات" را گرفت قبلتر شکست خورد چون جامعه و مردم در نقطه مورد نظر حکومتيها نمى ايستند و هر سازش حکومت با مردم اشتهاى تهاجم مردم به کل حکومت را تقويت خواهد کرد. اين سياست هم در رويدادهاى منطقه نتوانست پاسخى به موج سرنگونى خواهى باشد.
جمهورى اسلامى در تناقضات بنيادى اش دست و پا ميزند و رويدادهاى جهانى و منطقه اى اين تناقضات را به مراحل خرد کننده رسانده است. واقعيت اما اينست که جمهورى اسلامى از جنس قذافى و اسد و بدتر از آنهاست. جوهر کل اين تلاشها چيزى جز بقاى نظام منحط اسلامى نيست و نميتواند فرياد "الشعب يريد اسقاط النظام" را به زبان مردم آن مملکت خاموش کند. مانورها و مواضع اخير جمهورى اسلامى نه نشان ميداندار شدن "عقلاى نظام" بلکه نمايش وحشت از سونامى سرنگونى است که در متن تحولات منطقه با عزم و قدرتى جديد پايه هاى حکومت اسلامى را تکان ميدهد. *
٩ شهريور ١٣٩٠